سرویس استانهای خبرگزاری ایران کتاب (ایبنا) – ساحل رضایی: در پی شهادت سید حسن نصراللّه، دبیرکل حزب سیاسی لبنان توسط رژیم اشغالگر صهیونیسم، شماری از شاعران خراسانی با اندوه فراوان، اشعاری در باب فراق این بزرگمرد سرودند و خشم و تاسف خود را نسبت به جنایات ضد بشری صهیونیسم در قبال مسلمانان و کودکان لبنانی و فلسطینی ابراز کردند.
با اینکه از داغ حسن شیعه عزادار است
در این قبیله مثل سید شیر بسیار است
ای صاحب خون ها، تقبل هذه القربان
آن سر که در راهت نیفتد، سخت سربار است
اینجا کسی از مرگ و از موشک نمیترسد
جایی که ترسی نیست قطعاً شوق دیدار است
سردار و رهبر هر دو تا، درگیر یک عشقند!
اینجا شهادت آرزوی شیخ و سردار است
در را ببندید آن چنان که درب خیبر را
در راه قلعه لشکری از جنس کرار است
فرعون نماند و شک نکن صهیون نمیماند
تاریخ در طول زمان در حال تکرار است
صد سال دیگر اسمی از صهیون نخواهد ماند
چون واژهای که گم شود از ذهن فرّار است!
غره مشو صهیون از این بالا نشینی ها
داس زمانه سهم خار روی دیوار است
شاعر: محسن ظهوریان
کدام آتش گرفته در بغل اینگونه ات سر را
که سوزانده است داغت سینه ی باغ صنوبر را
چه بردارد غمت سنگینی بار عزا از ما
چه بگذارد به دوش آسمان ها رفتنت سر را
مگر آرام میگیرد سر دیوانه بر شانه
کجا پنهان کنم در دست هایم صورتِ تر را
شاعر: الهه بیات مختاری
پس از دلواپسی هایِ پیاپی در شبی دشوار
خبر پیچید و غم یکباره شد بر قلبمان آوار
خبر پیچید محکم بر گلو و بغض پیدا شد
خبر سنگین و اشکِ چشمِمان هر لحظه دریا شد
شب و دلشوره ها افتاد بر هر صفحهٔ تقویم
شد انگاری دوباره تازه…داغ ِ سیّد-ابراهیم
رسید از ضاحیه؛ داغی که عشق ِ جاودانی شد
خبر پیچید که؛ سیدحسن هم آسمانی شد
میانِ خاکهایِ شعله ور، سر تا به پایش سوخت
تنش در زیرِ تلّ آتش افتاد و عبایش سوخت
چنان آمیخت با جانش جهاد و استقامت را
گرفت از دستِ جدّش عاقبت رزقِ شهادت را
دلِ بیروت آشوب است و ویرانتر شد از این غم
تمام کوچه ها بیتاب؛ از این زخمِ بی مرهم
عزیز از دست داده! آه…از این ماتم ِ ممتد
عزادار است و از لبنان صدایِ ضجه می آید
زمین خورد و نتیجه داد آخر کینه توزی ها
منافق ها گِرا دادند؛ لعنت بر نفوذی ها
فلسطین بیقرارش بود و غزه هست مجنونش
چه بی رحمانه بر آوارها پاشیده شد خونش
به دستِ آنکه در ذاتش نشان از آدمیّت نیست
سگِ هاری که نامشروع و نامش هست صهیونیست
همانکه میشود پیچیده طومارش به إذن الله
می افتد صد گره هر لحظه در کارش به إذن الله
ببین در آتش از امروز؛ صهیونیست را مضطر
قیام ِ جبههٔ حق میشود آغاز؛ محکمتر
تمام همّ و غمّش انتقامِ سخت و پیکار است
پدر از دست داده! خشم ِ حزب الله بسیار است
بخوان “هیهات من الذلّه” را در گوشِ بعضی ها
بیا بارِ امانت را بگیر از دوشِ بعضی ها
بگیر این گنجِ ارزشمند را از دستِ ناآگاه
محوّل کن به دستِ انقلابی هایِ حزب الله
همانکه هست مثل حاج قاسم در دلِ میدان
مجهّز به سلاحِ علم و ایمان؛ تا بُنِ دندان
چرا در غرب می بینند اعتبار و ارزش را؟!
نمی فهمند نامردان، هزینه هایِ سازش را؟!
همانها که فدا کردند با ذلّت؛ شجاعت را
خسارت ها زدند و بیشتر کردند زحمت را
اگرچه نقشهٔ دشمن سراسر نحس و تاریک است
بدونِ ذره ای تردید؛ فتح قدس نزدیک است
قیامی سخت در راه است با یک لشکرِ خونخواه
پس از این بیشتر دارد ادامه راهِ نصرالله
همان راهی که پایانش نشان از کربلا دارد
نشان از روضه هایِ قتلگاه و بوریا دارد
*
تنی لب-تشنه جان داد و سری میرفت بر نیزه
تمام خاک، غرقِ خون! تمام ِ دور و بر نیزه…
فدایِ آن عبایی که اسیرِ دستِ غارت بود
رسید آتش به جانِ خیمه و وقتِ اسارت بود
اسارت با جسارت عمهٔ سادات را رنجانْد
تنِ دروازهٔ ساعات را تنهایی اش لرزانْد
زبانم لال! ناموس علی (ع) و کوچه و بازار…
امان از شام و شادیِ یهودی هایِ بد کردار!
شاعر: مرضیه عاطفی
ای سید مقاومت ای مطلع امید
بی مهر شد بدون تو پاییزِ سررسید
آخر شهید خواست ببیند خدا تو را
از «درعک الحصینه» رسیدی به «من تُرید»
رفتی به آرزوت رسیدی، فراق را
باید چه خواند؟ شام عزا یا که صبح عید؟
گفتی به روز واقعه «لبیک یا حسین»
تا بشنوند خلقِ هم اندیشه با یزید
با ما که فاتحیم نباشد هوای صلح
بر قلبمان مباد کفن، پرچم سفید
ای چرخ کج نهاد که دلبستهای به باد!
ما راست پرچمی به گران سنگی حدید
قائم به فرد نیست قیام مقاومت
فرماندهایست در پس فرماندۀ شهید
شاعر: مسعود یوسف پور
عنایاتِ خدا تا آخر این راه می ماند
اگر چه رفت نصرالله، نصرالله می ماند
برون می آید او ققنوس وار از آتش بیروت
چنان که تا ابد این مکتب دلخواه می ماند
نهال استقامت سرو شد از حُسن تدبیرش
یقیناً برکت این سیّد آگاه، می ماند
شعار لشکر حق تا ندای “حسبُنا الله” است
همیشه دست حق با مومنین همراه می ماند
به حق وعده صادق، به “اِنَّ الباطل زاهِق”
که عمر لشکر شیطان، دمی کوتاه می ماند
یقیناً آتش این ظلم، ظالم را بسوزاند
یهودِ چاه کَن در ظلمتِ این چاه می ماند
به نام نامی حیدر، به یُمن فاتح خیبر
که اسرائیل گردد محو و حزب الله می ماند
شاعر: علی مقدم
نزدیک به فتح قله ها نصرالله!
پیوست به یاران خدا نصرالله!
رفتی… ولی این جبهه، مقاوم باقی ست
سوگند به روحِ کربلا نصرالله!
هم رهبری و زعامتش کامل بود
هم آرزوی شهادتش در دل بود
چون کوه به هر کران مقاوم تر شد
هرچند سبکبارتر از ساحل بود!
شاعر: مصطفی جلیلیان مصلحی
منبع : ایبنا