بیا باغصه های من شبت راقصه باران کن
وفانوس نگاهم رابه چاه انداز وبیجان کن
وفانوس نگاهم رابه چاه انداز وبیجان کن
هوای چشمهایم را که از شوق توبارانیست
به جرم بارور بودن زبیرنگی گریزان کن
هوایی کن مرا شاید طراوت باز برگردد
توخورشیدی و من ذره مرا در خویش پنهان کن
نمیخواهم بگویم زندگی زشت است یازیبا
بمیرانم بنام عشق خود این غصه پایان کن
به لبهایم گل لبخند خشکیده است میدانم
بهارمن ببارانم مرا مصداق باران کن
صدای باد می اید رها دردشت می رقصد
ومیخواهد بگوید زندگی رابرخود اسان کن
حقایق رانمیگویم وگرنه فاش میگفتم
خدایا ادمیم اما تومارا جنس انسان کن
مجاز ما حقیقت رانمی یابد رهایم کن
حقیقت را سرابی ساز و تبعید بیابان کن
همیشه سبز من باشد جوانی هم برای تو
بیا ویک سبد لبخندرا نذر زمستان کن
========================
خوشحال میشم نظر ونقد اساتید گرانقدر رو درمورد سروده هام بدونم وبیاموزم
شاعر اکرم راستگویان تهرانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو