
ايرج ساماني
ياس پيچانده به مو مست همينطور برو
سبد خنده كف دست همينطور برو
نردبان راه مسيحا به فراتر اينجاست
آخر كوچه ي بن بست همينطور برو
به خراشيدن انگشت به كوبيدن مشت
كوهها راهت اگر بست همينطور برو
وهم تقدير بدت هيچ به خاطر مرواد!
چشم دستان خدا هست همينطور برو
تا كه آبستن غربت نشوي در خم راه
ياد منهم به تو پيوست همينطور برو