انوشه گلبن
انوشه گلبن
انوشه گلبن «فریاد» متولد 30فروردین 1335مهندس کشاورزی
1
شاید فردا روزی ،
یکی شعرهایِ مرا برایت خواند
و آنروز ، آنروزِ خوب
خواهی فهمید
چقدر دوستت داشتم
چقدر دل بسته ؛ چقدر عاشق بودم
خواهی فهمید کاری نمیتوان کرد
با هزاران واژه نا نوشته
با هزاران حرف ناگفته
با هزاران سوالِ بی جواب
جز انتظار … فقط انتظار … انتظار
خواهی فهمید زمان عشق را کم نمی کند
زمان طاقتِ آدم را کم میکند
یکی شعرهایِ مرا برایت میخواند
و تو خواهی فهمید هرگز برای بازگشت
برایِ دوست داشتن
برایِ دوباره عاشق شدن دیر نیست
برمی گردی اما
یکی از شعرهای مرا برایش می خوانی …
2
از خوابت بیرون ماندم
وقتی گاهی دور می شوی
وقتی که بی من می خوابی
وقتی هیچ قصه حواوآدمی
به امنیت آغوش ما نمی ماند
صدایم کن
از خوابت بیرون مانده ام
وقتی شکل بودن این روزها
هم رنگ هیچ کجای
زیستن من وتو نیست
شک وتردید ، بودنهای مان را
به خیسی چشم و دلتنگی بدل می کند
صدایم کن
از خوابت بیرون مانده ام
3
گاهی کنار پنجره باش
شاید فاصدک برسد
دستانت را بالا بگیر
بوسه میزند بردستانت
قاصدک
کسی چشم به راه
آمدنت دارد
4
کاش یرای من ، شاعری می کردی
تک تک احساست را
باتن واژه های عریان
برلبانت جاری می کردی
گونه ات سرخ از حجب بیان
با تابش عشق در چشم
ومن آهسته از لبت
شهد می نوشیدم با یوسه ای
می از تو مستی از من
پناه می شد ، بازوانم
پنهان می شدی در آغوشم
5
دستهای خالیم را باور کن ..
که در انتظارتقدیم گلی بودند ..
برای شاید اعتماد به فردا
که پناهی پرنده زخمی ..
شاید برای پروازی دیگر
کسی دیگر باورندار دستهای خالی
مرهم بالی خونین خواهد بود ….
هیچ نگو. .. . وقتی بامنی . . .
دودمان مفاهیم به باد میرود .
از عاشقانه های حرف به حرف
برای من و قلب کوچکم
تابش خورشید چشمانت کافیست
تا محو شد دربود تو
هیچ نگو وقتی بامنی