طپش قلب ترا ؛یک قــــدمی می بینــــــم
مکر زیبای دو چشمت بدل ما که نشست
نطق منصور دلت را ؛الــــمی می بینم
شاهد از دل؛ به گرفتاری من آه کشیـــد
مطبخ عیش سرا پرده ؛کـــــمی می بینم
رقص دیوانه قلم ؛کرده خبــر دار ؛عالم
خاطر دل بگرفتــــــــه ؛ستمی می بینــم
نه به معراج دلت؛ راه مرا می دادنـــــد
نه به دریای دوچشمت ؛بلمی می بینــــم
نقطه چین کرده به تصویر کشد مهر ترا
به تماشاگر این صحنه؛ غمی می بینــــم
گفتم این لاف به علاف ؛ دلی بسپـــــارم
بفروشد ؛بخرد ؛تاحکمی ؛می بینـــــــــم
قدرت عشق زکف داده عروس برهــان
به غلط لخت پت افتاده دمی می بینــــــم
به تعامل نشد از ؛بام بلنــــــــــــدش گیرم
نردبان دلی افتـــــــاده ؛همی می بینــــــم
نرمش دل که به عقل من بی عقل شکست
ننوشته ؛نظری ؛از قلــــــمی ؛می بینـــــم
شاعر امین صباغ کلات
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو