آخرین بار بگو قصد کجا می کردی
من ؛ بسر بود دویدن ؛ تو جفا می کردی
هر چه گفتم به خودم تا بروی از دل من
اندرون دل من ؛ خویش تو ؛جا می کردی
داخل دل همه این بود بیایی به درون
به زبانم که برو ؛ لیک صدا می کردی
آنچه بگذ شت عزیزم که فقط خا طره بود
من چه دانم تو مگر خویش دوا می کردی
اندر آن لحظه بخود گفتم و ؛ بو سی گیرم
اخمها یت بهم و خدا خدا می کردی
گله از خویش چه دانم که تماما داری
چه در آن وقت گلایه تو ز ما می کردی
درنظر بازی دلها همه صا حب نظرند
تو در آن لحظه مگر فیل هوا می کردی
گفتی آن دفعه دلت سوخت برای ؛ دل من
کاش می شد که در آن لحظه ؛ندا می کردی
من ؛ بسر بود دویدن ؛ تو جفا می کردی
هر چه گفتم به خودم تا بروی از دل من
اندرون دل من ؛ خویش تو ؛جا می کردی
داخل دل همه این بود بیایی به درون
به زبانم که برو ؛ لیک صدا می کردی
آنچه بگذ شت عزیزم که فقط خا طره بود
من چه دانم تو مگر خویش دوا می کردی
اندر آن لحظه بخود گفتم و ؛ بو سی گیرم
اخمها یت بهم و خدا خدا می کردی
گله از خویش چه دانم که تماما داری
چه در آن وقت گلایه تو ز ما می کردی
درنظر بازی دلها همه صا حب نظرند
تو در آن لحظه مگر فیل هوا می کردی
گفتی آن دفعه دلت سوخت برای ؛ دل من
کاش می شد که در آن لحظه ؛ندا می کردی
شاعر امین صباغ کلات
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو