واگذارم اندکی با تاول پایم، برو
شام آماده ست، من هم زود می آیم، برو
شام آماده ست، من هم زود می آیم، برو
با دل خود کار دارم کنج این پستوی سرد
با دلم، با تورهٔ ناگفتنی هایم، برو
من همین پستوی تاریکم که از گردنکشی
کم شده دیوار از پیچیدگیهایم، برو
تا دمی دیگر نبردی سخت درخواهد گرفت
تو میان ما نمان، غم دیده اینجایم! برو!
گرچه در آغوش من آرام می گیری ولی
من بَمَم، سرپل ذهابم، هیروشیمایم، برو
خود که می دانی همیشه با توام نزدیک و دور
دخترم، ای برترین جادوی رویایم! برو
امین شاهرخی،
بهرام روز آذرماه ۱۳۹۶ خورشیدی
شاعر امین شاهرخی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو