تو را می بینم و دردم زیادت میشود در دم
مرا می بینی و گویی که ایران را رها کردم
گله داری و یا پندی چرا بر ما نمی گویی
که در این دهر دون پرور کجایش اشتباه کردم
صداقت را زبان راندن نه کار هر کسی باشد
“دل آرا”گر حدیثی را بگوید بلکه آن کردم
و گر رندانه خواهی تا مرا در بند خود گیری
مگو از آتش دوزخ جهنم را صفا کردم
صبا “شیرینی”عید و صنم وعده ز چاشنی داد
حلالت باد “طنازی”وکالت را ادا کردم
مرا می بینی و گویی که ایران را رها کردم
گله داری و یا پندی چرا بر ما نمی گویی
که در این دهر دون پرور کجایش اشتباه کردم
صداقت را زبان راندن نه کار هر کسی باشد
“دل آرا”گر حدیثی را بگوید بلکه آن کردم
و گر رندانه خواهی تا مرا در بند خود گیری
مگو از آتش دوزخ جهنم را صفا کردم
صبا “شیرینی”عید و صنم وعده ز چاشنی داد
حلالت باد “طنازی”وکالت را ادا کردم
شاعر امیر چراغی خیرابادی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو