فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 21 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

امیر جوانمردی – زندگی بار گرانقدریست بر دوش الاغ

زندگی بار گران قدریست بر دوش الاغ

می برد در سنگلاخ و بیشه و در باغ و راغ

می بردبا خود متاعي كو نميداند که چیست

فارغ از هر دانش و هر فهم و هر دلبستگیست

می رود در راه و نا داند كه مقصد در کجاست ؟

چون الاغان دگر عاجز ز درک ماجراست

می برد این بار را تا آخر هر یونجه زار

تا بدانجایی که پایان می رود این گیر و دار

می برد این بار را تا مرگ تا پیش خدا

تا بدانجایی که گردد بی گمان از آن جدا

××××××××××××
پس ملك افسار خر بر دیرک دروازه بست

بار خر بگرفت و لختي در كنار خر نشست

گفت اي نادان تو ميداني كه بارت زندگيست؟

كام بردي تا بفهمي كام بردن بندگيست؟
كائن و كون و مكان را از برايت آفريد
نور را دادت كه بطن پرده ي ظلمت دريد
آبها را بر زمين و ابر ها برآسمان
جنگل و دشت و دمن را و زمين جاودان
جمله گي را خلق كرده تا كه انسان زي كند
سر به شكرش برده و با خالقش بازي كند
كفر ورزيدي به زيبائي كه امرش برده اي؟
از ازل غمگين و نادم چون كه گندم خورده اي؟

خون انسان ريختي گفتي خدا فرموده است؟
شهر را آتش زدي گفتي شريكت بوده است؟
عمر را بيهوده طي كردي كه بشناسي ورا؟
سجده و سجاده كردي تا در آئي در سرا؟
كعبه و بتخانه گشتي كشف سيمايش كني؟
بر صليب روميان رفتي هويدايش كني؟
خلق را با سحر و معجز گيج و مغبون ساختي
از شراب و آب در كام بشر خون ساختي
خون دل خوردي كه از درب بهشتت رانده اند؟
بي سبب خر را از اول نام آدم خوانده اند?
******
تا به كي سر بر زمين سائي صدايش ميكني
هر چه زيبائيست در دنيا فدايش ميكني
سالها فرياد كردي كه ي خداي عالمين؟

در وجود توست او اي بي خرد خود را ببين
زندگي را سجده كن او را عبادت كرده اي
خلق را تقديس كن كسب سعادت كرده اي آنچه او دادت تبرك كن حيات و زندگيست
گر تو اين معنا نفهمي دركت از او هم تهيست
خود حيات است او نگر چشم بصيرت باز كن

هر كجاي عمر هستي زندگي آغاز كن

شاعر امیر جوانمردی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو