گذشت دیگر از من و هر آنچه بود در بَرَم
از آن همه خیال ها چگونه ساده بگذرم ؟
از آن همه خیال ها چگونه ساده بگذرم ؟
چه آمدم که بی سبب به سر برم زمانه را ؟
چه بی حصل از این جهان دوباره رخت می برم ؟
همین تمام زندگی و سهم ما از عشق بود ؟
همین تمام آرزو و شور و شوقِ در سرم ؟َ!
چو هر شبم سحر شود به شوق یک شب دگر
چگونه من در انتظار یک طلوع دیگرم ؟
به صد هزار آرزو ،امید داده ای مرا
چگونه بال می دهی چو خود بچیده ای پَرَم ؟
کنون که من در انتظار آرزوی آخرم
گذر نمی دهی مرا به یک سرای دیگرم ؟
بهتاش
پ ن :راستش را اگر بخواهید ؛زندگی همان فردایی بود که هیچوقت نمی آمد …
شاعر امیر بهتاش لادن
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو