فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

امیر بهادر فروغی – گاهی روباه و گاهی گرگ

برای گفتن با افتخار این که آزادیم
هزاران سال با زنجیر جنگیدیم و خون دادیم

اگر چشمی طمع بر خاک حاصل خیز ما می داشت
به سویش لشکری از خیل جان بر کف فرستادیم

به ظلم خسرو تن دادیم تا ثابت بگردانیم
وطن شیرین ترین معشوق و ما همواره فرهادیم

ولی افسوس بازیچه شدن ها را نفهمیدیم
نفهمیدیم یار دست نامرئی بیدادیم

درختی را نماد دشمنی کردند و من با تو
تبر بر دست, جان جنگل بی چاره افتادیم

چه طوفان ها که با چشمانمان دیدیم, اما باز
هوادار مسیر هفت رنگ پرچم بادیم

پریشانیم و گاهی سمت روباهیم و گاهی گرگ
شکاریم و به فکر انتخاب نوع صیادیم

چه قدر از کوچه های تو به توی شب گذر کردیم
که از دیدار یک فانوس کم سو نیز دلشادیم؟

گلایه از قفس داریم و از پرواز بیزاریم
چرا باید بیاید صبح؟ وقتی جمع اضدادیم

شاعر امیر بهادر فروغی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو