فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 21 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

امیرپیام نجفی زاده – کنج دل

این بهـار هم آمـد و رفت و نیامد یارِ من
وای از این تنهایـی و کُنـج دل بیمـار من

تا به کِی کارم شود افسوس های بی شمار
می شـود آیا بیایـد با تمـوز ، دلـدار من؟

بر سر هفت سین نشستم گفتمش ای حافظا
فال و حالِ خـوش بده بـر دفتـر افکار من

یا بیـاید آن مسـافـر از رهِ مهـر و وفـا
یا که پایان یابد این جنگ و جدل، پیکار من

صبح سیزده، سبزه ای را با غزل چون بافتم
نیتـی کردم که بیند دیده اش ، رخسـار من

برده است آب روان ، آن سبزه‌ی بخت مرا
دیگـرم حتـی نمانـده ، در چمـن ، آثـارِ من

از ازل تا به ابـد، کَس یار این شاعـر نشـد
بی شعاع و نقطه شد این دایره، پرگار من

گرچه من یوسف نباشم، تا فروشم شعر خود
ای دریغ از یک زلیخـا در همیـن بـازار من

عیـد فطـر آیا شـود بینـم، هلال رویِ تـو ؟
یک فـروغ از تو بتـابد بر سـر دیـوار من

امیرپیام نجفی زاده

شاعر امیرپیام نجفی زاده

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو