سیبِ عشـقِ تو برایم طعـم غربت میدهد
سقف با هـم بودنِ مـا بـر سـرم آوار شـد
راضی ام هر چه خدا از روی حکمت میدهد
این خزان، شهرِ مرا چونان زمستان خفته کرد
سوز پاییـزم به دل ، سـرمای محنت میدهد
کودکـی شمـعِ تولد را به شـادی می دَمید
قدر یک خنده ، زمین بر کیک مهلت میدهد؟
هر تکان ، گهـواره را آرام و مأمن میکنـد
لرزه اما بر زمین ، سختی و عُسرت میـدهد
من ز خشم زلزله ، منجیل و بم را دیده ام
خاطراتم طعم تلخی ، بوی حسرت میدهد
دیـده ام در زیـر آوارِ سیـاه و نا امیـد
که خدا بر بندگانش دست نصرت میدهد
دیده ام مردی که جانش را به همسر میدهد
مـادری بر کودکش شیـر محبت میـدهد
اشک و گریـه بر مـزار آن عزیـز و رفتـه ها
در فراق و داغ هجران ، صبر و شوکت میدهد
دیده ام، اشک است و خون در این مصیبت هموطن
چشـم اگر بینـد تو را ، رگ را به غیـرت میدهد
ای خدا دیگر بس است این ضجه های مادران
گرچـه این درد و بلا ، معنـای رحمت میـدهد
ماه این شبهای کرمانشاه چرا شد بی فـروغ
ایـزد منـان دوبـاره لطف و نعمت میـدهد …
=°=°=°=°=°=°=°=°=
این زمیـن دیگر چـرا با بندگانش قهـر کـرد
بس کن این جور و ستمها که بلای دهر کرد
کشـورم در این عـزا یک بار دیگر غـرق شد
“قصر شیرین” را دگر آوارِ تلخش، زهـر کرد
امیرپیام نجفی زاده
با ذره ذره جانم، تسلیت میگم به همه مردمان مهربان و سادهی کورد زبان کشورم
درد دارد، بخدا درد دارد دیدن اشکها و آوارها ….
خدایا ، شکرت
تو حداقل خدایی کن فقط
شاعر امیرپیام نجفی زاده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو