
تکراره عاشقانه های به خون نشسته ای
پیداست از این همه ظلم وستم خسته ای
با هیچ کس نداری الفتی وبزم شاعرانه ای
اما باخویشتن خویش،عجب وابسته ای
گردرساحل نجات کشتی ات آرام گرفت
این عهدی ست که با دل دریایی ات بسته ای
بوی داغ مانده بردلت غوغا می کند ولی
با این همه با توکل به خدا،هنوز خجسته ای
تو یک تنه نشانه رفتی صبر ابلیس را
تاثابت کنی که فارغ ز هر قوم ودسته ای
تو آن تک سوار عاشقی وسخت بی قرار
بایک اشاره ی خدا،ظلم رادرهم شکسته ای
مهدی بیا وبگذار پای برچشمان عاشقم
گرمیوه انتظاربشکد،تودرمرکزهسته ای
شاعر امیرخانکی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو