فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

امیرابوالفضل عباسیان ((امیر)) – عشقِ حقیقی

کیست آنکس که دلش را چو تو دلداری هست
چون تو دلداری وهمچون تو یکی یاری هست ؟

کس نباشد که ببیند رخ زیبای تو باز
گویدت مشغله ای غیرتو یا کاری هست

مست از آن نرگس بیمار تو تنها نه منم
زانکه هرلحظه دو صد مستی و خمّاری هست

تک نه مجنون طلبد روی تو تا مست کند
مات ودیوانه ز روی تو بس هشیاری هست

جلوه ی مردم چشمت به هرآنکس که فتاد
با خیالش شبش هرلحظه به بیداری هست

هر که را زلف کمندت به کمینش بگرفت
از نخ زلف تو بر گردن او داری هست

تا تو ای سرو روانم گذری از لب جوی
خم شود قامت هر سرو و سپیداری هست

گر نسیم آورد آن نکهت زیبات دمی
بشکند رونق هر طبله وعطّاری هست

گوهری چون تو به هرجا که رسد شور کند
زانکه بر وصل تو صد معرکه ، بازاری هست

دامن از دست رقیبان بکش ای مایه ی حسن
گرچه مشتاق و خریدار تو بسیاری هست

بوی پیراهن یوسف نسزد برهمه کس
کس چو یعقوب کجا زار و خریداری هست؟

مدّعی در طلب عشق تو بسیار و ولی
همچومن بهر تو کی مونس وغمخواری هست ؟

هر کس حلّاج نباشد چو کند رازعیان
ورنه بسیار کس و کاشف اسراری هست

محک از جان بُودش مدّعی عشق بلی
از ترازو فتد هر بار سبکباری هست

با زبان عشق حقیقی نشود محرز کس
ای بسا گفته که افسانه و پنداری هست

کس نشد سوخته چون من به غم عشق توهیچ
آتش طور بُود گر به دلم ناری هست

فرصتی هیچ نباشد به /امیرت/ ز اجل
ماهم امروز بیا گر سر دیداری هست


شاعر امیرابوالفضل عباسیان ((امیر))

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو