فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

امیرابوالفضل عباسیان ((امیر)) – در پیِ ویرانی

ای گل که به زیبائی آرام دل وجانی
تاچند مراخواهی با حال پریشانی ؟

برتن صنما جانی،هم جانی وجانانی
چون خون به رگم مانی،با اینهمه پنهانی

شیدائی دیرینم ، دلخسته وغمگینم
من عاشق مسکینم ، می دانم ومیدانی

مخدومی و سلطانی ، وان تاج نگارانی
ما را بپذیر آنی ، بر خدمت دربانی

هر روز نصیبم غم ، در خانه ی دل ماتم
در کاسه ی چشمم نم ، گریانم و خندانی

زندانی صد دردم ، دلخسته و رخ زردم
زین سینه ی من گردم ، وقتست که بنشانی

رفتست ز کف طاقت ، کوچیده ز دل راحت
دل را تو یکی ساعت ، بازآی به مهمانی

هر لحظه و هر آنی ، پیوسته به جریانی
ای ابر بهارانی ، سرریز تو بارانی

تا با نم بارانت ، وان شور فراوانت
این عاشق بی جانت ، از نو تو برویانی

بُردی ز سر این هوشم ، وز جام تو مدهوشم
کردی تو فراموشم ، در بی سر و سامانی

دین بُردی و هم باور، وین عقل برفت از سر
ما را نَبُود دیگر ، نی عقل و نه ایمانی

با اینهمه نالانی ، با حال پریشانی
وین بی سر و سامانی ، هستم پیِ ویرانی

رحمی دل و خواهش را ، وا کن درِ سازش را
آن دست نوازش را، تا بر سرم افشانی

بختم همه شد در خواب ، جان گشته دگر بی تاب
امروز مرا دریاب ، گر مرهم و درمانی

فریاد /امیرست/ این ، خیزد ز دل غمگین
دل را زغم دیرین ، بازآی که برهانی


شاعر امیرابوالفضل عباسیان ((امیر))

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو