امید مهدینژاد
ز این قلم به طرز شعر منتشر شده است:
■ رجزمويه/ سپیدهباوران: مشهد 2222204
■ پیادهها/ سوره مهر: 66460993
■ پیش از اقیانوس/ صریر
■ از قبیل زندگان/ تکا: 2-66415271
■ دادخواست (گردآوری، صد شعر اعتراض، با محمدمهدی سیار)/ سپیدهباوران
■ یک بغل کاکتوس (گردآوری، صد شعر طنز)/ سپیدهباوران
■ قهوه قندپهلو (گردآوری، گزیده شعر طنز امروز)/ سوره مهر
موبهمو قصه را روایت کرد، داستانهای دیگرش را هم
اتفاقاتِ محشرش را گفت، احتمالاتِ مضمرش را هم
حرفی از تلخ گفت و از شیرین، شرحی از زخم داد و از مرهم
کاسه زهرمار را آورد، طبله مشک و عنبرش را هم
موبهمو خواند و ما سراپا گوش… بعد ساکت نشست؛ همهمه شد:
«آخرش چی؟ چرا نمیگوید زندگی حرف آخرش را هم؟»
زندگی دوست، زندگی دشمن، زندگی تلخ، زندگی شیرین
شوکرانش که قسمت ما شد، تا که خوردهست شکرش را هم
(ما که همسفرگان تقدیریم، خوردهایم از قضا کنار غذا
قندهای محقّرش را نیز، زهرهای مکرّرش را هم)
چرخکی خورد سکه اقبال، سکهها ظاهراً دو رو دارند
کی شود تا نشانِ ما بدهد اندکی روی دیگرش را هم…
از خزان از بهار بالیدم، از بدِ روزگار نالیدم
ناصحی گفت اندکی میباش، تا ببینیم بدترش را هم…
واعظی گفت صبر باید، صبر، تا برون آید آفتاب از ابر
بعد رفت و به آسمان پیوست، با خودش برد منبرش را هم
روزگار… آه آزمونِ بزرگ؛ و خدا از همه بزرگتر است
آنکه ایوب را کفایت کرد، میکشد جورِ هاجرش را هم
زندگی… آه رنجِ بیفرجام؛ و خدا از همه بزرگتر است
بد به این زندگی بگو، اما بعد اللهاکبرش را هم
گریه آبیست ختمِ آتشِ دل؛ و خدا از همه بزرگتر است
میبرد اشک را و میشوید نقشهای مقدّرش را هم
دل بریان به سیخ اگر باشد، زندگی چارمیخ اگر باشد
باید از نو نوشت: بسمالله، و خدا از همه بزرگتر است.
::
2
حق با سپیدار است
قسمت به مثقال است، حسرت به خروار است
پس واقعیت داشت: انسان زیانکار است
باری به راحت رفت، باری کراهت رفت
هربار میگفتم این آخرین بار است
کاری به باری نیست، وقتی عیاری نیست
گردانِ کوران را یکچشم سردار است
گاهی که لبخندیست، دامیست، ترفندیست
از چیدنش بگذر، گل طعمه خار است
در امتدادِ باد بیدی خمید و گفت:
من روسیاهم، آه، حق با سپیدار است
حق با جماعت نیست، حتی اگر بسیار
بسیار ناچیز است، ناچیز بسیار است
همساز شو با درد، بگذار و بگذر، مرد
در موضعِ بهتان انکار اقرار است…
از گریه آکنده، چشمم به فرداهاست
بیدار میمانم، شب نیز بیدار است
از کف نخواهم داد این آخرین دژ را
«پایانِ تنهایی آغازِ بازار است»
::
14 اسفند 91
3
بعد از تو خاک بر سر دنیا
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
::
عالیمقامِ عالمِ بالا، علی علی
والاعلوِّ عالیِ اعلی، علی علی
دستِ حق و زبانِ حق و چشمِ حق، بهحق
آیینه خدای تعالی، علی علی
نامت دوای درد و کلامت شفای دل
استادِ ذوفنونِ مسیحا، علی علی
گاهی شریکِ دردِ تو عیسا، علی علی
گاهی عصای دستِ تو موسا، علی علی
با ذوالفقار ـ تیغِ ستمسوزِ «لا» ـ به کف
تنزیهکارِ ساحتِ «الّا»، علی علی
شاهینِ تیزبینِ ترازوی خیر و شر
فرمانروای محشرِ كبري، علی علی
پیرِ خرد بدایه به نامِ تو کرد و گفت:
حقِّ مبرهن است همانا علی، علی
آموزگارِ عشق گریبان درید و گفت:
دردا و حسرتا و دریغا علی، علی
شیخان و زاهدان و فقیهان و مفتیان
حق حق علی علی، یا مولا علی علی
رندان و لولیان و فقیران و صوفیان
هو هو علی علی، یا هو یا علی علی
«وردِ زبانِ اهل زمانا، علی علی
یکتای روزگار و یگانا، علی علی»
اوج و فرودِ نغمه نصرت علی، علی
ریحان و روحِ خطِ معلّا علی، علی
یکشمّه از کلامِ تو شد چشمه، موج موج
یکچشمه از سکوتِ تو دریا، علی علی
هر بت که سجده بردمش، آخر خدا شکست
حدّ تو نیست یک صنم اینجا، علی علی
دنیا هنوز نام تو را میبَرد مدام
دنیا هنوز محو تماشا: علی، علی
دنیا هنوز تشنه شمشیرِ عدلِ توست
آن تلخترْ شرابِ گوارا، علی علی
دیگر علی ندید به خود خاک و، دید اگر
پیش از تو بود حضرت زهرا علی، علی
یکچند بود حضرت زهرا انیس تو
یکعمر… آه، تنها تنها علی علی
دستِ عقیل سوخت که گویند دشمنان
«با دوست هم نکرد مدارا علی»، علی
گفتیم «در نمازش…» گفتند «در نماز؟
او هم نماز میخواند آیا؟ علی؟ علی؟»
حق ـ محضِ حق ـ و اینهمه باطل؟ خدا، خدا
هَمجالرعاع و اینهمه غوغا؟ علی، علی
یاران و زهرِ غَدر، شیاطین و تیغِ کین
ای زخمخورده از همه ما، علی علی
بیراهه است و ظلمت، بیراهه است و ظلم
بانگی بزن به خیل رعایا، علی علی
ما ماندهایم و معرکه، ما ماندهایم و تیغ
ما ماندهایم و صف به صف اعدا، علی علی
ای خطِ نورِ لمیزلی، تا ابد بتاب
دیروز را بریز به فردا، علی علی
من با زبان خاک چگونه بخوانمت؟
بالانشینِ عالمِ بالا، علی علی
دنیای بیتو توده خاکیست بیخدا
بعد از تو خاک بر سرِ دنیا، علی علی
::
تنها، غریب، تنها، حتی میانِ ما
حتی در این مراسمِ احيا، علی علی…
::
امید مهدینژاد/ حسن صنوبری
رمضان 1433