فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

اميررضا زند – بازيگر

هيچ اميد به اين مردِ گَزيده شده نيست
مردِ مسموم به سَمِّ لبِ چون ساغرِ تو

هى به تبليغِ دو لب نيـش به جانم زده اى
وعده ى نـوشِ تو داد و مُـرد پيغمبرِ تو

حافظ از گفتن اين فال به تنگ آمده بود
كه گره خورده به من طالع ويرانگـر تو

شبِ من تا به هميشه رنگ شب دارد و بس
كارى از پيش نبرده مـاه روشنگـرِ تو

آن پرنده كه به بالش زده اى تير خلاص
طرح عشق است كه پرپر شده در باور تو

مَنِ بازنده به خود باخته بودم نه به آن
بازى خوب تو و چهره ى بازيگرِ تو …

شاعر اميررضا زند

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو