فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

الکس رفیعی – لحظه ای


لحظه ای

” لحظه ای گربا دل دیوانه تنها میشدیم، خویشتن گم کرده ای بودیم و پیدا میشدیم “
بلبلی گرنغمه سرمیداد دربــاغ وجـــود، درپی میثـاق دل بـا اوهم آوا میشدیم
دل اگرپیوند والفت داشت با مهــرو وفا، بــرمـداردوستی در بند دلهـا میشدیم
دیده می بستیم اگربرشعله ی آز درون، ما برون از دام هرانکار وحاشا میشدیم
باغبان بودیم اگردرباغ عمرو زندگی، خاروخس نادیده کی پا بند گلها میشدیم
گربظاهرباریا کاری به محراب ودعا، درخفا باجرعه ای گلگونه رسوا میشدیم
بارسنگین تمنا گربه دوش مـا نبـود، ازچـه رو ما درغم امروز وفردا میشدیم
بادبان زندگی را گر به حد افراشتیم، با نسیم صبحدم کی زیر وبـالا میشدیم
میستودیم اَردل دیوانه ی افشان ,پگاه ، لحظه ای گر با دل دیوانه تنها میشدیم”

مطلع غزل بالابرگرفته ازدکترصمدی ( پگاه), هفتم فوریه 1990 ,کالیفرنیا

شاعر الکس رفیعی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو