کی شود رحمت باران به بیابان برسد
دشت، پرلاله شود سبزه به دامان برسد
شودآیا سحری ، صبحدمی ،نیمه شبی
بانگ سبوح تو ازمرغ غزلخوان برسد
شده ام پیروامید م به وصال تو هنوز
یوسفی کن که دل پیر به سامان برسد
رند اگرخانه نپرداخته است ازکم وکاست
سخت باشد که به دیدار توآسان برسد
گرچه ما را سردلداری و دلجویی هست
عشق حقی است که باید به جوانان برسد
به خدایی که مرا کرده به نقشی مشغول
نقش وترسیم نشانیست که انسان برسد
لذتی می دهد آنگونه بلایی که تویی
خوش ندارم که بلای تو به پایان برسد
دشت، پرلاله شود سبزه به دامان برسد
شودآیا سحری ، صبحدمی ،نیمه شبی
بانگ سبوح تو ازمرغ غزلخوان برسد
شده ام پیروامید م به وصال تو هنوز
یوسفی کن که دل پیر به سامان برسد
رند اگرخانه نپرداخته است ازکم وکاست
سخت باشد که به دیدار توآسان برسد
گرچه ما را سردلداری و دلجویی هست
عشق حقی است که باید به جوانان برسد
به خدایی که مرا کرده به نقشی مشغول
نقش وترسیم نشانیست که انسان برسد
لذتی می دهد آنگونه بلایی که تویی
خوش ندارم که بلای تو به پایان برسد
شاعر اله یار خادمیان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو