شاعر نبودم این چنین حالا
از دوری ات غوغا نمی کردم
زخم دلم لاقل دوایی داشت
تهمت نمیخوردم که من سردم.
از دوری ات غوغا نمی کردم
زخم دلم لاقل دوایی داشت
تهمت نمیخوردم که من سردم.
شاعر نبودم رفتنت، پاییز
هرقطره از یادت زمستان بود؟
یخ میزدم از این همه بی تو؟
تنهایی ام مرگ دل و جان بود؟
شاعر نبودم ساده تر میگشت.
یک ادم عادی که بی دل شد !
حالا تمامم زیر و رو گشته
از این تقلا، آب ها گِل شد!
شاعر نبودم میتوانستم
این رفتنت را هیچ پندارم
اما نشد، شاعر شدم،حالا
از آه و درد و مرگ،بسیارم.
#الهه_برزگر
شاعر الهه برزگر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو