فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 18 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

الهام امریاس – شب یلدا

کی به چشمم،یاردیگر چون تو زیبا می شود
ای توام جانان،مگر جان بیتو معنا می شود
وسعت قلب تو دنیا را ،به بازی می گرفت
نازنینم ،قطره کی هم پای دریا می شود
گفته بودی یم سحر آیی به دیدارم ،دریغ
این شب یلدا مگر ،تسلیم فردا می شود
ناصحان گویند بسیارست یار خوش ،ولی
کی دل مجنون ،اسیر غیر لیلا می شود
می کند ناله پدر،این راه پر خارست و خس
چشم عاشق هم، مگر که باز و بینا می شود
ای هوس بازان مخوانید خویشتن را عاشقی
عشق مگر سهم دل هر بی سر و پا می شود
او به نازی می فروشد ،سینه ما را نیاز
در هوایش هستی ام غرق تمنا می شود
گر چه در رویا ،به صحبت می نشینم یار را
بی حضورش کی دل تنگم ،ولی وا می شود
بسترم دریاچه ی اشک ست،میبارم چه سود
درد هجران کی به گریه ها ،مداوا می شود‌.

آنکه خوش چهره ترین مرد در این دنیا بود
حیف، افسوس دلش سخت تر از خارا بود
چهره اش یوسف و خلقش چو یهودا می زند
ماهی یونس تنها شده در دریا بود
نفس اش گرم ولی طعنه ی تلخش سوزان
آتشی بر جگر له شده ی لیلا بود
تیر آرش به کمان داشت و از مرز غضب
رده شده بر کمرش خنجر خون پالا بود
شهریار شب شعر دل ما بود ،ولی
زنگ اشتر به دگر قافله ی نت ها بود
به صبا گفتم از این درد بساز آهنگی
اشک در چشمه ی تارش ،ازآن پیدا بود
قمری ازقلب من سوخته قاری شده است
در غم اینکه چرا عمر گلم ،کوتا بود
مرقد عشق کجا شد ،که زیارت خواهم
آه از آن تیر ،که بر دیده ی نابینا بود
نه پلنگم ،که مرا پوست به کاری آید
وه ندانم ،ز چه دباغ تن شیدا بود
شیره ی جان مرا ،تا مگس درد کشید
قندم افتاده ی تحت طلب و تقوا بود
چاه گشتم ،که مگر پا بنهد بر چشمم
آه از آن اشتر لب تشنه که درصحرا بود.


شاعر الهام امریاس

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو