فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

الهام امریاس – ساعت جدایی

مثل لولای روغن نخورده ای
پرم از داد و بیداد
تا کسی بسراغم می آید
آه و واویلایم گوش زمان را خراش می دهد
این روزگار منست در ماتم تو.
فدای سرت رنج من
تو آسوده به گلگشت و
دیدار خلخال پوشان خاطره ساز برو
به دیدار دزد تمام روزهای روشنم
ا
م
ا
کاشکی این کبیسه ی کور را،به تقدیر تهمینه رقم نمی زدی
رسم و نشان رستم به رأفتش بود
تو چگونه رستمی؟!
که رخش آمال مرا به پرتگاه و
بند دلبستگی ام را
به پاره گی می کشانی.
مگر نمیدانی حوالی این لوت لوث شده
ضریحی نیست که زندگی را دخیل بندم؟
به کارزار هر کاتبی هم بروی
نطفه ی سیاوش را
از دامن نجابت فرنگیس ،بدر نتوانی کرد.
برو شاید به بزم سودابه
سرای سینه بگشایی و
سخن بر سمند ستایش بنشانی و
جستجویت را بی حاصل نخوانی.
برو اما کمی از شانه هایت را
برای بی پناهی ام سرپناه کن
و بعد راهی راه ریاضت و رستگاری شو.
عاشقی های مراهم با خود ببر
تا هرگاه از برودت بی بهاری
برهنه سپر شدی
یادت بیاید ،خارهای در جگرم را.
دلم
فجیع شکسته
از این لجاجت مقروض
که وام دار خنیاگران،عهد دقیانوس و
عتیق های عصر حجرند.


شاعر الهام امریاس

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو