در دایره ی جذب قانون تو باشد
همپای کسی رقص که باسازتو کوک و
چون لطف نمایی مدیون تو باشد
از خود خبرت نیست زان شعلهٔ سوزان
دل خون کسی باش که هم خون تو باشد
رنجیده ای از جور رقیبان و جفایش
در دره ی آن رو که جیحون تو باشد
بگرفته زتو جان به امانت غم هجران
تضمین دلی کن که مرهون تو باشد
از عاقبت عشق کسی را خبری نیست
جای بفشان بذر که هامون تو باشد
پیوسته بر این مصطبه نتوان که نشستن
موسای کسی باش که هارون تو باشد.
.
.
.
.من همانگونه ز عشق تو کبابم که تنور شعله ی خشم به نازک دل گندم دارد.
.
زوزه ی گرگ و جیغ باد
زخمای چرک بی زماد
دفترچه های چرک نویس
کنار خودکار فساد
هرچیزی رو میشه نوشت
هرچیزی رو میشه کشید
جز انتحار شعله ها
تو کوه قطب انجماد
پرده ی بی پنجره رو
وقتی به دیوار میزنن
مثل سری میمونه که
به چوبه ی دار میزنن
من همونم ،یه پنجره
میخم به دیوار عذاب
دارن به سیخم میکشن
داد میزنن ،آهای کباب
بغضم و پنهون میکنم
لای هجوم گریه ها
تشنه ی بی چشمه منم
فراش فضله گربه ها
جار میزنن غمام شبا
آهای کباب دل داریم
یه آدم فلسفی و
عاشق و نیمه خل داریم
به ریش دنیای شما
اونی که میخنده منم
اونی که به کام شما
قهوه ی بی قنده منم
آهای آهای غمت کجاست
بیاد که شورشی شدم
تو عصر چوبان و دروغ
دوباره کوروشی شدم.
.
.
.قصاب غمت کاااااااااااااش دلم را تکه تکه نمی کرد
برای سگی که بویی از وفا نبرده است.
شاعر الهام امریاس
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو