پرستش مددی
در من اقاقی های چشمت بیقرارند
زنبق تباران نگاهت شوق دارند
احساس کن باران که بی پروا ببارد
در من قناری ها غزل را می نگارند
هر صبح از چشمان مستت می نویسم
چشمان تو نبض غزل را می شمارند
خورشید من یک عمر سیر کهکشانها
دور نگاه ساده ی تو بر مدارند
گفتی غزل احساس سبز این حوالی ست
اینجا به ابیات غزل دل می سپارند
مردانه بر تلماسه های دل قدم زن
بر ساحل دل چشمها در انتظارند
پرواز را پروانه ها از من گرفتند
پروانه ها زخمی تر از شوق انارند
آئینه را باید ” پرستش ” کرد با شعر
وقتی که دریاها هوای موج دارند
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۶
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران