نهیب زمین…
زمین از چه چنین تیز وچموشی
به جان افتاده ای و می خروشی
بگیر آرام و در بستر بیاسای
زنی بر هم شبی همچون وحوشی
زمین! مانند اسب سرکشی تو
چرا غر یده ای وقت خموشی؟
ز سرما لرزه ای یا درد دیگر
مگر غافل ز پیغام سروشی
کریم باش و رحیم مانند یزدان
نباشد این دلت چون آب جوشی
به کرمانشاه وکرمان بس نباشی؟
که بر لرز یدنت هر دم بکو شی
زمین از چه چنین تیز وچموشی
به جان افتاده ای و می خروشی
بگیر آرام و در بستر بیاسای
زنی بر هم شبی همچون وحوشی
زمین! مانند اسب سرکشی تو
چرا غر یده ای وقت خموشی؟
ز سرما لرزه ای یا درد دیگر
مگر غافل ز پیغام سروشی
کریم باش و رحیم مانند یزدان
نباشد این دلت چون آب جوشی
به کرمانشاه وکرمان بس نباشی؟
که بر لرز یدنت هر دم بکو شی
شاعر افروز ابراهیمی-دیانا
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو