بهانه…غزل عاشقانه
امروز دلم هوای تو داشت،بهانه می گرفت
در کار زار عشق قلب تو را نشانه می گرفت
هر بار که درب دلم کوفتی به رویت گشوده شد
رهاشد تیرچشمت،ز ابرو کمانه می گرفت
مرا که ز دلربائی ات آزاری می رسید
سرشکم سراغ قاصدک شبانه می گرفت
دلم! برای تو می تپید،قرارش نبود
ز سوز آتش من شعله ها زبانه می گرفت
به خواب خوش فرو شدم به شوق دیدنت
انگار سراغ تو را در این زمانه می گرفت
به زلف سیاه شب، در جاده های انتظار
چشم به راهت، زهجران پر فسانه می گرفت
دوباره دلم هوای داشت،بهانه می گرفت
سراغ تو را ز کوچه های بی نشانه می گرفت…
امروز دلم هوای تو داشت،بهانه می گرفت
در کار زار عشق قلب تو را نشانه می گرفت
هر بار که درب دلم کوفتی به رویت گشوده شد
رهاشد تیرچشمت،ز ابرو کمانه می گرفت
مرا که ز دلربائی ات آزاری می رسید
سرشکم سراغ قاصدک شبانه می گرفت
دلم! برای تو می تپید،قرارش نبود
ز سوز آتش من شعله ها زبانه می گرفت
به خواب خوش فرو شدم به شوق دیدنت
انگار سراغ تو را در این زمانه می گرفت
به زلف سیاه شب، در جاده های انتظار
چشم به راهت، زهجران پر فسانه می گرفت
دوباره دلم هوای داشت،بهانه می گرفت
سراغ تو را ز کوچه های بی نشانه می گرفت…
شاعر افروز ابراهیمی-دیانا
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو