چشم تو
چون چشم تو دیدم دگر بحرندیدم چون عشق تو دیدم بی پر پریدم
از بهر تو من جان دهم ای دوست
چون کردی اشارت با سر دویدم
شادم که تویی معبود و معشوق گویم به مجنون که به دلبر رسیدم
از نرگس چشمت یک جرعه به ما ده کز هجر تو صد جام دگر سر کشیدم
یک گوشه چشمی ز سر لطف به ما کن چون الفتی از مردم این دهر ندیدم
از صبح شنیدم ز سر زلف تو می گفت
از دام فلک جستم و برکوی تو پرکشیدم
دولت شدم جانا ؛ نه آن دولت رندان
آنم که به هر جا دگرمثل تو گوهر ندیدم
اصغردولت
26/9/96
شاعر اصغر دولت آبادی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو