شکفته این غزلم درغزلسرای غریب
به شهرسبز غزل مانده رد پای غریب
نشسته ام به تماشا غروب غمگین را
صدا صدای غم است وهوا هوای غریب
بخوان بخوان که برای ترانه دلتنگم
به شورپرده ی غم در ابوعطای غریب
نگاه پنجره تاراست وغم نشسته به دل
نشسته گردغریبی به شیشه های غریب
به سوی قبله ی چشمت نماز می خوانم
به شوق حضرت عشق وبه ربنای غریب
نپرس حال مراکه از سکوت سرشارم
رسوب کرده به نای غزل صدای غریب
تورابه خاطربغضم سروده ام امشب
صدای گریه ی تار است همنوای غریب
دلم گرفته نگاهم دوباره طوفانیست
پناه می برم امشب به نا خدای غریب
درون بیت ببت غزلهای من غمی تلخ است
بیاویک غزلی تر بخوان برای غریب
غریب شهرغزل اه وناله کم تر کن
به دادما نرسدکس به جز خدای غریب
به شهرسبز غزل مانده رد پای غریب
نشسته ام به تماشا غروب غمگین را
صدا صدای غم است وهوا هوای غریب
بخوان بخوان که برای ترانه دلتنگم
به شورپرده ی غم در ابوعطای غریب
نگاه پنجره تاراست وغم نشسته به دل
نشسته گردغریبی به شیشه های غریب
به سوی قبله ی چشمت نماز می خوانم
به شوق حضرت عشق وبه ربنای غریب
نپرس حال مراکه از سکوت سرشارم
رسوب کرده به نای غزل صدای غریب
تورابه خاطربغضم سروده ام امشب
صدای گریه ی تار است همنوای غریب
دلم گرفته نگاهم دوباره طوفانیست
پناه می برم امشب به نا خدای غریب
درون بیت ببت غزلهای من غمی تلخ است
بیاویک غزلی تر بخوان برای غریب
غریب شهرغزل اه وناله کم تر کن
به دادما نرسدکس به جز خدای غریب
شاعر اصغر اروجی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو