درعشق توپیموده ام دشوارهارا
هموارسازم سختی دیدارهارا
یک واحدازاوارگی راپاس کردم
باورنکردی برسرم اوارهارا
این بار گفتم با غرل درد دلم را
ازمن گرفتی فرصت گفتارهارا
درلشگر مژگان خون ریز تودیدم
شب تازی ویران گر تاتارهارا
شاعرشدن پایان غمگینانه دارد
وقتی بخوانی قصه عطارهارا
دلدادگی وشاعری جرم است این جا
هرگز نبرازیادت این هشدارهارا
رنگ خلیج فارس دارد اشگهایم
وقتی شنیدم شروه ی دلوارهارا
اندیشه های عاشقی راسربریدند
درسینه پنهان کرده ام پندارها را
برگرداینجا بی تو غمگین وغریبم
درسینه دارم حسرت غمخوارها را
هموارسازم سختی دیدارهارا
یک واحدازاوارگی راپاس کردم
باورنکردی برسرم اوارهارا
این بار گفتم با غرل درد دلم را
ازمن گرفتی فرصت گفتارهارا
درلشگر مژگان خون ریز تودیدم
شب تازی ویران گر تاتارهارا
شاعرشدن پایان غمگینانه دارد
وقتی بخوانی قصه عطارهارا
دلدادگی وشاعری جرم است این جا
هرگز نبرازیادت این هشدارهارا
رنگ خلیج فارس دارد اشگهایم
وقتی شنیدم شروه ی دلوارهارا
اندیشه های عاشقی راسربریدند
درسینه پنهان کرده ام پندارها را
برگرداینجا بی تو غمگین وغریبم
درسینه دارم حسرت غمخوارها را
شاعر اصغر اروجی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو