چهره ی ماه چو شد نقش در آب
دور شد از نظرم خاطر خواب
دور شد از نظرم خاطر خواب
همچو مجنون شدم و دل آشوب
باز افتاد به جانم تب وتاب
نفسم حبس شد اندر سینه
مات ماندم چه کنم در مهتاب
چهره ی ماه تماشایی بود
لحظه ی دیدن آن شد کمیاب
تا به خود آمدم آن شب طی شد
سحر آمد همه شد همچو سراب
مشکنانی و هوای رخ ماه
آرزو ها و همه حال خراب
شعر:اصغراسلامی (مُشکنانی)
شاعر اصغراسلامی مشکنانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو