من و خون جگر از داغ جدایی تا کی
بی نصیب از مه و از نور خدایی تا کی
من که یک عمر غم دوری خوبان خوردم
بشوم باز به عشق تو هوایی تا کی
گفته ای میگذرد از نظرت کردارم
چه کنم بر دل من نیست صفایی تا کی
انتظارت بکشم ای مه تابان هرشب
چشم در راه شوم تا که بیایی تا کی
بوی عطرت به مشامم اگر از دور رسد
بشوم باز به عشق تو فدایی تا کی
مُشکنانی که نظر کرده ندیده رویت
غرق گردیده در آن لایتنهی تا کی
شعر:اصغراسلامی مُشکنانی
مشکنان85کیلومتری اصفهان_نائین
شاعر اصغراسلامی مشکنانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو