از پس پرده ببین حال دل زارم را
تا که تیمار نمایی دل بیمارم را
نیست امیدی اگر باز پشیمان شده ام
تا که سامان دهی از روی کرم کارم را
بارها از سرتقصیر گذشتی تو و باز
بازم از راه خطا داده ام آزارم را
سالها منتظر دیدن روی تو شدم
گرچه دیدی تو فراوان غم رخسارم را
در خودم سخت گرفتارم و در حال نزاع
چون جفا کارم و بردم نفس یارم را
روی از من تو مگردان که دگر نائی نیست
تو دگر چنگ مزن این دل خون بارم را
مُشکنانی چه کند خسته و ناکام شده
تا که بینم دم آخر رخ دلدارم را
اصغراسلامی مُشکنانی
روستای مُشکنان***85کیلومتری اصفهان
شاعر اصغراسلامی مشکنانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو