ای فرستاده سلامم به سلامت باشی غمم آن نیست که قادر به غرامت باشی گل که دل زنده کند بوی وفایی دارد تو مگر صاحب اعجاز و کرامت باشی خانه ی دل نه چنان ریخ…
ای فرستاده سلامم به سلامت باشی غمم آن نیست که قادر به غرامت باشی گل که دل زنده کند بوی وفایی دارد تو مگر صاحب اعجاز و کرامت باشی خانه ی دل نه چنان ریخته از هم که در او سر فرود آری و مایل به اقامت باشی دگرم وعده ی دیدار وفایی نکند مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشی شبنم آویخت به گلبرگ که ای دامن چک سزدت گر همه با اشک ندامت باشی می کنم بخت بد خویش شریک گنهت تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشی ای که هرگز نکند سایه فراموش تو را یاد کردی به سلامم به سلامت باشی
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج