بعد از انتظاری مُمتد، به اتاق مدیر فراخوانده شدم.
با استرسی خاموش وارد اتاق شدم. آقای مدیر تا مرا دید گفت:"اقای صبوری بفرمایید جلوتر!روی این صندلی بشینید.
دستم را زیر دست دیگرم پنهان کرده بودم.از کودکی بابت این دست بی جانم خجالت می کشیدم.
پزشکی که مسئول تایید صلاحیت پزشکی داوطلبان بود با نگاه طلبکارانه ای گفت:"درسته که امتیاز لازم رو آوردی ولی به خاطر نقص فیزیکی مربوط به دستت، نمیتونی جراح بشی!"
ببین عزیزم! ما با جان آدمها طرفیم!
اقای مدیر هم نگاهی حاکی از تایید حرفهای او به من کرد و گفت:
-پزشک جراح باید خودش سالم باشه تا بقیه رو بتونه درمان کنه!
پزشک بعد از مکثی پرسید:"به طور مادرزاد این ضایعه رو داشتی؟
لبخندی زدم و گفتم :"نه!اشتباه پزشکی!
#بهناز خدابنده لو







