فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

اسماعیل پیغمبری کلات – شطرنج خیال


” شطرنج خيال “

خوشا‌صبحی که بوسم روی ماهت

گره افتد ، نگاهم در نگاهت

به رویایم، بگفتی، باز گردی

به بازی مانده چشمانم براهت

شکایت از تو را، نزد که آرم

خودت قاضی نما جانا،کلاهت

در این زندان تنهایی اسیرم

خوشم بر وعده های گاه گاهت

شنیدم گشته ای، والامقامی

خدا افزون نماید عِزّ و جاهت

سیاهی را تو کردی انتخابش

به مژگان و به چشمان سیاهت

تبسم بر لبان تو قشنگ است

فدای خنده های قاه قاهت

شعف آری به خورشید و طلوعش

به شور و شادی هر صبحگاهت

تمام هستی ام دست تو باشد

وجودم را نمودی پایگاهت

به سربازان وزیرت را بگیرم

مگر قلعه بری فیل و سپاهت

به سلطانی همیشه تکیه داری

کشد بازی به پات این تکیه گاهت

خطایم را پذیر و رخ به رخ شو

ببازی، می پذیرم، اشتباهت

شدم مات رخ و فرزین و اسبت

چنین ماتی نگشته پادشاهت

مرا تنها به هجرانت نشاندی

همین باشد همه جرم و گناهت

غزل را شور و احساسش تو دادی

خوشا پیغمبری، حِسِ پگاهت

( اسماعیل پیغمبری کلات)


شاعر اسماعیل پیغمبری کلات

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو