فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 2 خرداد 1404

پایگاه خبری شاعر

از زندان بالاهور که مولد اوست سخن گوید

ای لاهوور ویحـک بـی من چـگـونه ایبــی آفـتــاب روشــن روشـن چــگـونـه ایای آن که بـاغ طبـع من آراسـتـه تـو رابـی لاله و بـنفشـه و سـوسـن چـگونه ایتـو …

ای لاهوور ویحـک بـی من چـگـونه ایبــی آفـتــاب روشــن روشـن چــگـونـه ای
ای آن که بـاغ طبـع من آراسـتـه تـو رابـی لاله و بـنفشـه و سـوسـن چـگونه ای
تـو مـرغـزار بـودی و من شـیر مـرغـزاربـا من چـگونه بـودی و بـی من چـگونه ای
ناگاه عزیز فرزند از تـو جـدا شده ستبــا درد او بـه نـوحـه و شـیـون چـگـونـه ای
بـر پـای تـو دو بـند گرانست چونستیبی جان شدی تو اکنون بی تن چگونه ای
نفرستیم پیام و نگویی به حسن عهدکاندر حـصـار بـسـتـه چـو بـیژن چـگونه ای
گر در حضیض برکشدت بـاژگونه بـختاز اوج بـــرفــراخــتــه گــردن چــگــونــه ای
ای تـیغ اگر نیام بـه حیلت بـخواستـیدردا کـه تـو بـرهنه چـو سـوزن چـگـونه ای
در هیچ حـمله هرگز نفـکنده ای سـپـربــا حــمـلـه زمـانـه تــوســن چــگــونـه ای
بـاشد تـو را ز دوست یکایک تهی کناربـا دشـمـن نـهفـتـه بـه دامـن چـگـونـه ای
از زهـر مـار و تـیـزی آهـن بــود هـلـاکبـا مـار حـلـقـه گـشـتـه ز آهن چـگـونه ای
از دوسـتـان ناصح مشفق جـدا شدیبــا دشـمـنـان نـاکـس ریـمـن چــگـونـه ای
در بـاغ نوشـکفـتـه بـکردی همی نظـروز بــیـم رفـتــه در دم گـلـخـن چـگـونـه ای
آبـاد جـای نعمت نامد تـو را بـه چـشممـحـنـت زده بـه ویران مـعـدن چـگـونـه ای
ای بـوده بـام و روزن تـو چـرخ و آفـتـابدر سـمـج تـنـگ بــیـدر و روزن چـگـونـه ای
ای جـره بـاز دست گذار شکار دوستبـسـتـه مـیان تـنـگ نـشـیمـن چـگـونه ای
بـر ناز دوسـت هرگز طـاقت نداشـتـیامـروز بــا شـمـاتــت دشـمـن چـگـونـه ای
ای دم گرفـتـه زندان گشـتـه مقـام تـوبـی دل گشـاده طارم و گلشن چـگونه ای

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج