فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

از برای دلم ای مطربه پرده سرای

از بــرای دلـم ای مـطــربــه پــرده ســرایچنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرایاز حـریفان صبـوحـی بـجـز از مردم چـشـمکس نگیرد بـه مئی دست من بی سر و پایچ…

از بــرای دلـم ای مـطــربــه پــرده ســرایچنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرای
از حـریفان صبـوحـی بـجـز از مردم چـشـمکس نگیرد بـه مئی دست من بی سر و پای
چـنگ اگر زانکه ز بـی همنفسی می نالدبـاری از همـنفـس خـویش چـه می نالـد نای
امـشـب از زمـزمـه پـرده سـرا بـی خـبــرمای حـریـفـان بــرسـانـیـد بــدوشـم بــسـرای
گفتـم از بـاد صـبـا بـوی تـو می یابـم گفتچـون تـرا بــاد بــدسـتــت بــرو مـی پــیـمـای
ساربـان گر بـخدنگم زند از محـمل دوستبـر نـگـردم کـه نـتـرسـد شـتـر از بـانـگ درای
چـون مـرا عـمـر گـرامـی بــسـر آیـد بـیـتـوتـو هـم ای عـمـر عـزیـزم بـعـیـادت بــسـر آی
جای دل در شکن زلف تو می بینم و بـسلـیک هر جـا کـه تـوئی بـر دل من داری جـای
چون شدی شمع سراپرده مستان خواجوز آتـش عشق بـفرسـای و تـن و جـان بـفزای

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج