(یک نفر دستی تکان داد و نگاهم کرد و رفت
با نگاهی مضطرب! درگیر آهم کرد و رفت)
آمدم از پنجره دستی کنم بالا ولی
زود پایش را کشید و بی پناهم کرد و رفت
پشت سر فریاد ها کردم ولی گویی که کر
بود ومبهوت خود و چشم سیاهم کرد و رفت
جای پایش را نگاهی کردم و دیدم که نیست
عاقبت سرگشته و سر در کلاهم کرد و رفت
روز و شب عشق قشنگش از خدا کردم طلب
بی مروت یکسره غرق گناهم کرد و رفت
داغ حسرت بر دلم ماند و ندیدم روی او
مرده ای خونین جگر،بی بارگاهم کرد و رفت
#احمد_نعیمی_اراک
شاعر احمد نعیمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو