فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

احمد نعیمی – شعله ی چشم

شمع خاموشم بیا روشن کن این ویرانه را

تا ببینم شعله ی آن چشم پر افسانه را

باد ویرانگر چنان بر صورتم سیلی زده

میچشم درد و عذاب مرد بی کاشانه را

آشنایی نیست تا دردی بگویم از دلم

حسرتی دارم ببینم لا اقل بیگانه را

یک شبی در پیش چشمانت اگر زانو زنم

می کنم یادِ جلال و شوکت شاهانه را

مست چشمانت اگر تنها فقط یک شب شوم

می کنم گم تا همیشه راه هر میخانه را

دانه ی عشقت چنان محصول خوبی می دهد

بر دلم بنشان عزیزم دائما این دانه را

آرزو دارم نماند حسرتت دیگر به دل

کی شود روزی ببینم صورت مستانه را

با خودم گفتم که هر شمعی نباشد افتخار

یادم آمد بیت ناب از شاعری فرزانه را

(شمع بزم محفل شاهان شدن بیهودگیست

ای خوش آن شمعی که روشن میکند ویرانه را)

#احمد_نعیمی_اراک

شاعر احمد نعیمی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو