غمي جامانده از ويرانه هاي معبد شوشم
شرابي کهنه ام از شوق لبهاي تو مي جوشم
همان مرد خراباتي همان شبگرد بيمارم
لبالب ساغر مي ازغمت بسيار مي نوشم
براي مستي عاشق شراب و باده لازم نيست
به عطر يک عبور ساده ات ويران و مدهوشم
من آن عريان رسوايم که چشمت شاعرم کرده
به لطف واژه هاي اطلس رويت غزل پوشم
پلنگي هرشب از قاب خيالت ماه مي بيند
بيا ماه بلند آهسته در زندان آغوشم/احمد
شرابي کهنه ام از شوق لبهاي تو مي جوشم
همان مرد خراباتي همان شبگرد بيمارم
لبالب ساغر مي ازغمت بسيار مي نوشم
براي مستي عاشق شراب و باده لازم نيست
به عطر يک عبور ساده ات ويران و مدهوشم
من آن عريان رسوايم که چشمت شاعرم کرده
به لطف واژه هاي اطلس رويت غزل پوشم
پلنگي هرشب از قاب خيالت ماه مي بيند
بيا ماه بلند آهسته در زندان آغوشم/احمد
شاعر احمد مهدوي
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو