گفتم دلا
گفتم دلا بعشق خودت رو برو بکن
در وصف یار خود همه شب گفتگو بکن
شام فراق را برسان تا سپیده دم
اندر وصال شمس بسی آرزو بکن
زانو بغل مگیر غم ایام را مخور
خونی که میخوری تو بجام عدو بکن
در جستجوی شادی خود کوششی نما
کمیاب نیست ! درهمه جا جستجو بکن
غم را زخود بران به امیدت رسد وصال
با صد امید در رصدش کو بکو بکن
ممکن اگر تورا نشود بحر راحتی
سهل است ابتداء تو سراغی زجو بکن
این چند روزه عمر ندارد بقاء دگر
شادی چو آینه همه جا پیش رو بکن
دل را بعشق شاد نما غم دگر مخور
در چشمه نشاط خودت شستشو بکن
(گمنام) را بگو غم ایام را چه میخورد؟
از یار همچنان طلب آبرو بکن
دوشنبه بیستم آذرنود شش.
شاعر احمد رشیدی مقدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو