عاقبت پایان این شبهای تارم میرسد
بوی خوش در هر مکان از لاله زارم میرسد
خواب دیدم بدر کامل را گرفتم دربغل
معبری گفت نور حق اندر کنارم میرسد
اختران را میشمارم با سر انگشت خویش
همچنان تعداد آنها اشتهارم میرسد
مرغ شب ازبیوفائی جهان کو کو زند
از وفای عشق مارا اعتباری میرسد
گوش خود سوراخ کردم چون غلامش گشته ام
زود باشد همچنان یک گوشوارم میرسد
واعظا مارا مترسان از وجود آتشش
عشق او اندر دلم اطفاء نارم میرسد
باغ رضوانش به عشقش میشود زیبا چنان
عشق در دل گر نباشد زشت و خوارم میرسد
در قنوتم خیره گشتم در کف دستان خود
ناگهان دیدم یکی را غمگسارم میرسد
خم میانم را نمودم تا که تعظیمش کنم
گشت الهامم که دیداری زیارم میرسد
شوق دیدارش نهادم صورت خود برزمین
دردلم آمد سعادت بیشمارم میرسد
سر بلند کردم سلامی دادمش باقلب پاک
باز هم (گمنام) گفتا اختیارم میرسد
جمعه بیست ششم آبان نود شش.
شاعر احمد رشیدی مقدم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو