دلتنگم و در کنج دلم حوصله ای نیست
هر بار که گویم، به نظر مسأله ای نیست!
هر بار که گویم، به نظر مسأله ای نیست!
این قصه چگونه بنویسم که بدانی؟
مابین دلم با دل تو فاصله ای نیست
چشمم به در و کوچه ی این شهر سیاه شد
افسوس که امید مرا روزنه ای نیست!
بس رفتی و باز آمده ای، در دلم انگار…
دلواپسیِ آمدنت را گله ای نیست!
تو نیستی و نبودنت صبرِ مرا کشت!
بعد ازاین همه صبر، چرا مرحله ای نیست؟
دلتنگم و این بهانه ی قشنگی است
سوزد دل من یاد تو را، مسأله ای نیست!
دیماه 1395
سلام و درود
نقد کنید دوستان بزرگوار…
شاعر احمدرضا كاظمي
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو