طلوع
من از اميد طلوعي دوباره سرشارم
شبم ولي ز فروغ ستاره سرشارم
اگرچه خشم زمينم چو شاخهاي بشكست
ولي ز شوق شكفتن هماره سرشارم
چه بينهايتي اي راز جاودانيها
براي ذكر تو من از شماره سرشارم
به لحظهاي كه گمان حضور تو دارم
من از نگاه پر و از نظاره سرشارم
بخوان تو شرح فراق و غم جدايي من
كه سينه زخمي و از پاره پاره سرشارم
اگرچه قامت درهم شكستهاي دارم
در اين زمانهي عسرت ز چاره سرشارم
من از تراكم ظلمت چگونه ميترسم
كه از زبانهي عشق و شراره سرشارم
شاعر احسان شفیقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو