در وادی عشق تو بدانم که بمیرم
تقدیر چنین خواسته مرا راه و مسیرم
امید بدل هست در این جاده ی بی نام
هر چند که گمراه در این دشت و کویرم
بر گیر در اغوش که من تشنه ی وصلم
بنشان به محبت بر ان تخت و سریرم
یا دور کن از خویش و ز درگاه برانم
یا از کرم و لطف بدرگاه بپذیرم
در دل بخدا اتشی افروخته دارم
دانم که سرانجام ز عشق تو بمیرم
تقدیر چنین خواسته مرا راه و مسیرم
امید بدل هست در این جاده ی بی نام
هر چند که گمراه در این دشت و کویرم
بر گیر در اغوش که من تشنه ی وصلم
بنشان به محبت بر ان تخت و سریرم
یا دور کن از خویش و ز درگاه برانم
یا از کرم و لطف بدرگاه بپذیرم
در دل بخدا اتشی افروخته دارم
دانم که سرانجام ز عشق تو بمیرم
شاعر ابراهیم گرجی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو