ان راهیان نور که تا صبح نزیستند
افسوس مردمان خفته ندانسته کیستند
ایمان شان نماد سرافرازی و غرور
اسطوره ها بوده که در بند زیستند
هنگام مرگ با تن خونین که امدند
در شهر عاشقان در غم شان بس گریستند
گفتی که نشنوم دگر اوای طبلشان
بشنو صدای دل که بدانی تو کیستند
رویین تنان عرصه میدان رستخیز
باز اخرین نماد مردم این شهر نیستند
افسوس مردمان خفته ندانسته کیستند
ایمان شان نماد سرافرازی و غرور
اسطوره ها بوده که در بند زیستند
هنگام مرگ با تن خونین که امدند
در شهر عاشقان در غم شان بس گریستند
گفتی که نشنوم دگر اوای طبلشان
بشنو صدای دل که بدانی تو کیستند
رویین تنان عرصه میدان رستخیز
باز اخرین نماد مردم این شهر نیستند
تقدیم به تمام ازاد مردان و شهدای عالیمقام مان که در راه عشق به حق و ایمان جان شیرین خود را فدا نمودند.
شاعر ابراهیم گرجی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو