میشد ایا به جهان حرمت انسانی بود
پشت هر پنجره ای یاسی و گلدانی بود
هیچکس در دل خودغصه و اندوه نداشت
درد و رنج همه را دارو و درمانی بود
میشد ایا که مرا حد و توانایی بود
همچو ان شاعر توس قدرت و دانایی بود
چون نظامی مرا مخزن اسراری هم
یا چو جامی به عمل گفته ی عرفانی بود
مولوی وار مرا شمسی و دیوانی هم
هم سماعی بدل و عشق به عرفانی بود
میشد ایا به جهان حرمت انسانی بود
پشت هر پنجره ای یاسی و گلدانی بود
هیکس در دل خود غصه و اندوه نداشت
درد و رنج همه را دارو و درمانی بود .
پشت هر پنجره ای یاسی و گلدانی بود
هیچکس در دل خودغصه و اندوه نداشت
درد و رنج همه را دارو و درمانی بود
میشد ایا که مرا حد و توانایی بود
همچو ان شاعر توس قدرت و دانایی بود
چون نظامی مرا مخزن اسراری هم
یا چو جامی به عمل گفته ی عرفانی بود
مولوی وار مرا شمسی و دیوانی هم
هم سماعی بدل و عشق به عرفانی بود
میشد ایا به جهان حرمت انسانی بود
پشت هر پنجره ای یاسی و گلدانی بود
هیکس در دل خود غصه و اندوه نداشت
درد و رنج همه را دارو و درمانی بود .
شاعر ابراهیم گرجی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو