گفتم اینک هم ضلالم هم علیل،
گفت،خود این هردو را هستی دلیل..
گفت،خود این هردو را هستی دلیل..
گفتم اما هر دو را حاشا کنم،
گفت ترا حاشا نبودست کم بدیل..
گفتمش خود اصل آن پروانه ام،
گفت نی پروانه ای و نی اصیل..
گفتم ار تربت ولی عصیان کنم ،
گفت از خاکت نماند جز فسیل،
گفتم اکنون کوس رسوایی زنم،
گفت رسوایت کنم خوار و ذلیل..
گفتمش فرعونی و گبری کنم،
گفت نادان خود گشودم رود نیل..
گفتمش زنگیِ زنگی یا که روم،
گفت ره گم کرده ای و هم سبیل..
گفتمش مستی و هم غوغا کنم،
گفت لافی می زنی در قال و قیل..
گفتمش کعبه چو ویرانه کنم،
گفت فرجامت شود اصحابِ فیل…
گفتمش اِنّی و اِنّایی کنم،
گفت نی منصوری و هم نی عدیل..
گفتمش طاغی و هم یاغی شوم..
گفت بس دیوانه و بِخرد قلیل…
گفتمش خود ذوالجلالی میکنم،
گفت؛احمق بندگی کن تا جلیل…
گفتمش؛تسلیم و ابراهیمِ تو،
گفت مُهَیّا بهرِ تو آتش خلیل………………
خرداد نود و پنج…
شاعر ابراهیم حسینی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو