فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 21 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

اباصلت رضوانی

1

تا شکفته است ، جان عاشقم

سبز می شود ، جهان عاشقم

سوخت نسل پشت نسل ایل من

عاشقی ز دودمان عاشقم

سالها بهار در بهار سرخ

آمدند ؛ خاندان عاشقم

مانده ام که عاقبت چه می شود

سرنوشت آسمان عاشقم

در دلم هنوز سبز می شود

شعرهای ناگهان عاشقم

آنچنان که فکر می کنم هنوز

بیست ساله ام ، جوان عاشقم

نذر توست عاشقانه های من

باز من ، همان شبان عاشقم

***

متصل به هیچکس نبوده ام

توی باند شاعران عاشقم

2

فواره رگان تو

به شهید ناهی ازمنکرشهید علی خلیلی

فواره ی رگان تو در شهر پا شده ست

فواره از گلوی شما تا خدا شده ست

فواره های آب و میادین شهر ما

: اینبار خون، تموج فواره ها شده ست

اثبات کرده ای که میادین شهر ما

با غیرت تو آینه ی کربلا شده ست

آن غیرتی که کوه تر از کوه در تو بود

آتشفشان شده است و چنین برملا شده ست

آن غیرتی که داشتی احساس می کنم

در ما کمی ز جای خودش جابجا شده ست

معروف و منکراست و جهان سرنوشت ماست

ننوشته ایم هیچ که چون و چرا شده ست

تو می روی که شهر بماند همیشه شهر

شهری که با بهشت شما آشنا شده ست

تو زنده ای و شهر نفس می کشد هنوز

پر، از فرشتگان شبیه شما شده ست